1403/07/16 8:22:55
گزارش روز
صبوری کردن، پنجره مهربانی به سالمندان

امروز بهزیستی میزبان مدیران و مسئولین فنی مراکز سالمندان و جمعی از سالمندان است.


چین و چروک در چهره‌هایشان هویداست. دستانشان را به راحتی بالا نمی‌آورند و برای دست زدن و همراه شدن با موسیقی به سختی می‌افتند. رنج آن چیزی است که می‌توانی از عمق چشم‌هایشان بخوانی. با دیدن‌شان خاطرات شیرین مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها در ذهنمان مرور می‌شود. همان‌هایی که همیشه درب خانه‌هایشان به‌رویمان باز بود و سفره‌هایشان پهن، پناهگاه رنج‌ها وغم‌ها فرزندان و نوه‌ها بودند و اگر مشکلی داشتیم بیشتر از خودمان غمگین می‌شدند و اگر موفقیتی به دست می‌آوردیم از خودمان بیشتر لذت می‌بردند. همان‌هایی که دعاهایشان سریع مستجاب می‌شد و سجاده‌هایشان همیشه پهن بود.
با دیدن‌ سالمندان حاضر در این مراسم، دلتنگ مادر بزرگ و پدربزرگ‌هایمان می‌شویم، دلتنگ آن خانه‌ای که دیگر نیست تا همه ما را دور هم جمع کند. در زندگی روزمره، مشغله و کار گرفتار شدیم و دیگر نداریمشان تا برایمان از خاطرات‌شان بگویند. از اینکه سختی گذرا است. غم گذرا است. از توکل‌ کردن‌هایشان بگویند. از زمانی که با همین توکل کردن گِره کور مشکلات‌شان باز شده است. یا از معدود سفرهایشان بگویند که محدود به مکه و کربلا می‌شد. از اوایل زندگی‌شان بگویند. از دوست داشتن، احترام و وابستگی که شاید به زبان نمی‌آوردند اما در رابطه بین پدر بزرگ و مادر بزرگ می‌توانستی مشاهده کنی. لحظه لحظه حضورشان برکت بود و نعمت و چه افسوس که دیگر نداریمشان..

دستان‌شان را که بالا می‌آورند تا دست بزنند یا هنگامی که با موسیقی به سختی همخوانی می‌کنند، تمامِ نداشته‌هایمان در ذهنم مرور می‌شود و دلتنگی بر گلویم دست می‌آویزد. دلم می‌خواهد در آغوش بگیرم‌شان و به این فکر می‌کنم که شاید آنها نیز نیازمند آغوش و محبتی باشند. کسانی که تمام عمر محبت کردند، از عمرشان برای ما گذاشتند و هیچوقت توقع جبران نداشتند.

مجری از شرکت کنندگان می‌خواهد که درمورد خاطراتشان از کار در مراکز سالمندان بگویند. هرکس یک خاطره خنده‌دار برای تعریف دارد و همگی از شنیدنش به خنده می‌افتیم. از صراحت و رک گویی سالمندان که برای ما که همیشه محافظه‌کار هستیم، طنزی به حساب می‌آید.

جنس این مراسم با دیگر مراسمات فرق می‌کند. با خودم فکر می‌کنم که آیا دیگران نیز دلتنگی را در این محفل تجربه می‌کنند؟

نوبت به اجرای گروه سرود سالمندان می‌رسد. سرگروه می‌گوید که "اگر سالمندی را با ناتوانی تعریف می‌کنید باید بدانید که ما ناتوان نیستیم". همین جمله‌اش برایم کافی است تا ساعت‌ها به فکر فرو بروم. حق هم دارد. این همه تجربه و دنیادیدگی، این همه بالا و پایین را تجربه کردن، بی‌انصافی است اگر گمان کنیم که ناتوانند. موقع اجرای سرود، تمام سالن با آنها همخوانی می‌کنند. اجرا که تمام می‌شود حضار ایستاده آن‌ها را تشویق می‌کنند.

شعار هفته سالمندان، تکریم سالمندان است. با خودم می‌اندیشم که هرکدام‌مان در تحقق این شعار چقدر نقش داریم. وقتی سالمندی از خیابان عبور می‌کند، وقتی پشت فرمان اتومبیل است و آرام رانندگی می‌کند، وقتی در صف بانک به آهستگی کارهایشان را انجام می‌دهند، وقتی چیزی را متوجه نمی‌شوند و سوال می‌پرسند و... ما چقدر صبوری به خرج می‌دهیم؟؟!!! شاید تکریم سالمندان به جز صبوری کردن در ارتباط با آنها چیز دیگری نباشد.

جشن به پایان می‌رسد و همگی در کنار هم ناهار را صرف می‌کنند و خوشحالند از میهمانی که برایشان تدارک دیده شده است.

 

 

 

 

کد خبر 4992
لینک کوتاه

برچسب ها



اخبار مرتبط

نظر شما

تعداد بازدید 65

آخرین فعالیت ها

عکس اصلی

ویژه ها